اقسام صفات الهی
صفات الهی را از جهات گوناگون به چند قسم تقسیم كردهاند:
1. صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی):
«صفات جمال» یا «صفات ثبوتی» صفاتی هستند كه بر وجود كمالی در خداوند دلالت میكنند و از ثبوت واقعیتی در ذات الهی حكایت میكنند؛ مانند علم، قدرت ، خلق، رزق و... «صفات جلال» یا «صفات سلبی» صفاتی هستند كه چون بر نقصان و فقدان كمال دلالت میكنند؛ از خداوند سلب میشوند. مانند تركیب، جسمانیت، مكاندار بودن، جهتدار بودن، ظلم، عبث و غیره.
حقیقت صفت سلبی، عبارت است از «سلب نوعی نقص» و سلب سلب، كمال است و چون نفی نفی، نوعی اثبات است. صفات سلبی نیز در نهایت از كمال ذات خداوند پرده برمیدارند، مانند متحرك بودن خداوند. متحرك بودن یك موجود حاكی از نقص آن است زیرا حركت بدین معناست كه شی متحرك ابتدا فاقد كمال خاصی است و پس از حركت به آن كمال میرسد.
بدیهی است كه چنین معنایی با وجوب وجود و كمال مطلق بودن خداوند ناسازگار است از این رو باید آن را از ذات الهی سلب كرد، لیكن این سلب؛ یعنی، نفی حركت در نهایت به اثبات نوعی كمال برای خداوند بازمیگردد زیرا نفی نقص چیزی جز اثبات كمال نیست.
به بیان دیگری میتوان گفت خداوند فقط یك صفت ثبوتی دارد و آن دارابودن هر نوع كمال است و یك وصف سلبی دارد كه آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است. زیرا هر نوع كمالی كه تصور شود برای ذات او ثابت است و آنچه به عنوان صفات در كتاب های كلامی نام میبرند (مانند علم، قدرت و حیات، اراده و ادراك، قدیم و ازلی و...) برای نشان دادن اصول صفات كمال است كه كمالات دیگر را از روی مقایسه با آنها بر ذات خدا ثابت بدانیم والّا صفات ثبوتی خداوند بیش از این صفات مذكور هشتگانه است. مانند، حكیم، غنی، عظیم، رفیع، حق، عزیز و... و هر كدام از این ها نیز مایه كمال و موجب جمال است. عین این بیان درباره صفات سلبی نیز جریان دارد.
در اینجا شاید این سئوال ایجاد شود كه اگر مفاد صفات سلبی سرانجام به اثبات نوعی كمال بازمیگردد، چرا كمال مزبور را مستقیماً و در قالب یك صفت ثبوتی اظهار نمیكنیم و با در میان آوردن یك مفهوم حاكی از نقص و سپس سلب آن مفهوم، مسیر كوتاه خود را طولانی و مطلب سادهای را پیچیده میكنیم.
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت: حق آن است كه همواره هر صفت سلبی، ملازم با یك صفت ثبوتی است ولی گاه مفهوم سلبی به گونهای است كه در مقایسه با مفهوم ثبوتی ملازم با آن، برای اذهان عموم مردم مانوستر و در كاربردهای عمومی زبان رواج بیشتری دارد، برای مثال سلب جسمانیت یا مادیت ملازم با وصف تجرد است ولی آشنایی اذهان عمومی با مفهوم «جسمانی بودن» یا «مادی بودن» بسیار بیش از آشنایی با مفهوم «تجرد» است.
2- صفات ذاتی و صفات فعلی:
«صفات ذات» صفاتی است كه از ذات خدا انتزاع میشود و پیوسته ذات خداوند با آنها همراه است و سلب آنها از ذات خداوند ممكن نیست و هرگاه از همه چیز چشم بپوشیم و تنها به ذات او توجه پیدا كنیم باز او را با این صفات همراه خواهیم دید؛ مانند صفت «حیات».
صفات فعل آن رشته از صفاتی است كه در حقیقت فعل و كار خداوند محسوب میشوند و ذهن ما با دیدن افعال وی به وجود این اوصاف منتقل میگردد تا آنجا كه اگر او به چنین كاری دست نمیزد. هرگز نمیتوانستیم او را به این اوصاف توصیف كنیم؛ مانند خالق و رازق، كه با آفریدن خلق كه فعل اوست میگوئیم او خالق است و با فراهم ساختن وسایل زندگی مردم میگوییم او رازق است. پس اگر او مبداء این دو كار نبود و فعلی را انجام نمیداد و ما تنها به ذات او توجه میكردیم هرگز به وجود چنین اوصافی پی نمیبردیم.
به عبارت دیگر منشاء انتزاع صفات ذاتی، نفس ذات خداوند است لیكن صفات فعلی از مقام فعل خداوند انتزاع میشوند، بدین معنا كه ذات با ملاحظه فعل خود به این صفات متصف میگردد. برخی از اوصاف مانند علم و اراده را میتوان از یك جهت صفت ذاتی و از جهت دیگر صفت فعلی دانست.
3- صفات نفسی و اضافی:
صفات نفسی آن دسته از اوصافاند كه مفاهیم آنها مشتمل بر اضافه و نسبت به غیر نیست. مانند «حیات» اما صفت اضافی، به لحاظ مفهومی مشتمل بر نوعی اضافه به غیر است. مانند «علم»، «قدرت» و «اراده»؛ زیرا مفهوم علم مشتمل بر اضافه به چیز دیگر یعنی «معلوم» و مفهوم «قدرت» و «اراده» اضافه به «مقدور» و «مراد» است.
4- صفات ذاتی و خبری:
این تقسیم از اهل حدیث نقل شده است. صفات ذاتی صفاتی است كه بر كمالات خداوند دلالت دارد و صفات خبری صفاتیاند كه در خبر آسمانی (كتاب و سنت) وارد شدهاند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای عقل برای خداوند اثبات نمیشدند، از سویی اگر به مفاد ظاهری آنها قایل شویم، «تشبیه» و «تجسیم» لازم خواهد آمد.
به عبارت دیگر این دسته از صفات در آیات و روایات متشابه در باب صفات الهی وارد شدهاند. مانند وجه، ید، استوا، مجی كه بر حسب ظاهر خداوند را دارای اعضاء و جوارح مانند چهره، دست و پا و چشم معرفی میكنند.(سوره فتح/10، سوره طه/5، سوره فجر/22 و...)
اما چنان كه گفته شد، چون به مقتضای عقل اثبات آنها به معنای ظاهریشان بر خداوند محال است، مفسران و متكلمان این صفات را به معنایی كه اطلاق آن بر خداوند صحیح باشد، تأویل كردهاند. اما ظاهرگرایان و اهل حدیث آنها را به همان معنای ظاهریشان گرفتهاند.
5- صفات حقیقی و اضافی:
«صفات حقیقی» خواه از صفات ذات باشند مانند حیات و خواه از صفات فعل مانند اراده، اموری واقعی هستند. صفات حقیقی بر دو دستهاند:
- الف: صفات حقیقی محض؛ مانند حی
- ب: صفات حقیقی دارای؛ اضافه مانند عالم و قادر كه در مفهوم آن اضافه به غیر اخذ شده است و تصورش متوقف بر تصور غیر میباشد؛ مانند علم خدا به مخلوقات و قدرت خدا بر هر چیز.
و اگر صفات ذاتی باشد مانند عالم در مقام تحقق وابسته به غیر نخواهد بود اما اگر صفت فعلی باشد در ثبوت و تحققش نیز متوقف بر غیر است مانند خالق و رازق. اما «صفات اضافی» اموری اعتباری هستند كه از اضافه و نسبت میان وجودهای وابسته و واجب اعتبار میشوند ماند عالمیت و قادریت و خالقیت و رازقیت.
پانویس
- ↑ رباني گلپايگاني، علي؛ عقايد استدلالي، نصايح، 1381 ش، چاپ چهارم، ج1، ص127-128.
- ↑ سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، مركز جهاني علوم اسلامي، 1377، اول، ج1، ص197-198.
- ↑ استاد جعفر سبحاني، شناخت صفات خدا، كتابخانه صدر، تهران؛ ص 14-15.
- ↑ آموزش كلام اسلامي، همان، ص198.
- ↑ سبحاني، جعفر، الالهيات علي هدي الكتاب والسنة والعقل، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1411، چاپ سوم، ج1، ص85.
- ↑ آموزش كلام اسلامي، همان، ص 199-200.
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ علي رباني گلپايگاني، عقايد استدلالي، نصايح، 1381، چهارم، ج1، ص130-131 و آموزش كلام اسلامي، همان.
- ↑ ر.ك: علامه طباطبايي، سيد محمدحسين، بدايه الحكمه، ترجمه علي شيرواني، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، اول، 1373، ج4، ص98-99.
منابع
- جابر توحیدی اقدم، اقسام صفات الهی، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 22 اسفند 1391.